هیچ گاه به خاطر هیچکس از ارزش هایت دست نکش !
چون اگر روزی آن فرد از تو دست بکشد ،
تو می مانی و یک " من " بی ارزش !
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد
هیچ گاه به خاطر هیچکس از ارزش هایت دست نکش ! چون اگر روزی آن فرد از تو دست بکشد ، تو می مانی و یک " من " بی ارزش ! مردم عوض شدن، زمونه عوض شده، میدونی؟ این روزها، وقتی با یه نفر دست میدی، بعدش باید انگشتات رو هم بشماری و ببینی که هر 5 تا رو پس گرفتی یا نه! بالشت خودم را ترجیح میدهم، چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند، خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند! آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد بی آب ، دو هفته بی هوا ، چند دقیقه بی"وجـــدان"، خـیلی . . . متاسفانه خیلی ! همه اتفاق های خوب افتادند و دست و پایشان شکست ! از افتادن میترسند … ما همه با زندگی معامله می کنیم ...! با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم ...! اگر نبخشی ، نمی بخشم خیانت کنی ، خیانت میکنم بدی کنی ، بدی میکنم دروغ بگویی ، دروغ می گویم و همیشه کوچک می مانیم ؛ بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی تر ...! این را بدانیم که با خوب ، خوب بودن هنر نیست ! مـــــــا، نســـــلی هستیم کــــه، نگفتیـــــم... تایــــــپ کردیـــــــــم آدمها می روند و یادشان می رود بگویند به کجا...؟ آدمها می روند و یادشان می رود برگردند ... و آدمها هیچ وقت " آدم " نمی شوند ...! پشت سرم حرف بود... حدیث شد... می ترسم آیه شود ! سوره اش کنند به جعل ! بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل آهای روزگار ! می خواهـــم رقصــم را با سازت هماهنگ کنم ... ! یک بار ، یک بار و فقط یک بار می توان عاشق شد … عاشق خدا ، عاشق عشق … نه تو می مانی نه اندوه و نه ، هیچ یک از مردم این ابادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی ان لحظه شادی که گذشت غصه ، هم خواهد رفت آن چنانی ک فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عزیزند به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز. زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به غذا دادن و افسردن نیست اضطراب و هوس و دیدن و نالیدن نیست زندگی ، جنبش جاری شدن است از تماشاگه آغاز حیات تا بدان جا که خدا می داند من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت آدم ها به لبخندی که بر لبها می نشانند و به احساس خوبیکه بر جا می نهند و به دردی که از یکدیگر مکاهند ، می ارزند... کــــــــــاش روزهــــــــــــای دلتنگی ِ مـــــــــن مثل ِ "دوست داشتن های" تو کوتاه می شد کــــــــــاش... چه فرقی می کند آن سوی دنیا باشم یا فقط چند کوچه آن طرف تر...؟! پای عشق که در میان باشد دلتنگی دمار آدم را در می آورد ... نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند . . . مثل ِ آسمانی که امشب می بارد ... و اینک باران بر لبه ی ِ پنجره ی ِ احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد ... تا شاید از لحظه های ِ دلتنگی گذر کنم... امروز که آیینه جوابش سنگ است در زهن زمانه عشق هم بی رنگ است هرکس که نداند تو خودت میدانی آری به خدا دلم برایت تنگ است … یاد گرفتـــه ام انسان مدرنـــی باشــــم و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم بـه جای بغـــــض و اشــــک تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه هوای بـــد ایــن روزهــا آدم را افســــــــرده میکنـد ..!
این روزها اتفاق های خوب از ترس اتفاق های بد ،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی
عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ،
یک بار و فقط یک بار … بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست !
در تهاجم با زمان آتش زدم،
کشتم . . .
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم
من زمقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم
تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
بهارم رفت
عشقم مرد
یارم رفت ...
طراح : صـ♥ـدفــ |